-
سلام
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 15:40
سلام مامانى! خوبى عزیزم؟ این روزها خیلى شکمو شدى چون من زود به زود گرسنه میشم و اگر کمى کم محلى کنم حالت تهوع مى گیرم. کوچولوى مامان این روزها دارم تمام سعیم رو مى کنم تا خداى نکرده اتفاق بدى براى تو نیفته. به توصیه دکتر روزى دو تا شیاف سیکلوژست ٤٠٠ استفاده مى کنم و دو تا آمپول پروژسترون مى زنم. یک روز در میون هم...
-
تغذیه باردارى ٢
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 21:28
خوراکى هایى که خوردن اونها باعث افزایش هوش نوزاد میشه: ١- کندر ( توصیه میشه که بیشتر از چند ماه مصرف نشه، چون باعث بیش فعالى کودک میشه ) ٢- مویز ٣- کنجد ٤- ماده اى به نام کولین که در شیر، تخم مرغ، جگر و بادام زمینى وجود دارد متاسفانه مطالب زیادى براى افزایش هوش پیدا نکردم.
-
سونوى دوم
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 12:17
سلام مامانى! خوبى گلم؟ دیروز رفتم سونوى دوم رو انجام دادم. توى این سونو اندازه شما شده ١٧ میلى متر. کوچولوى خودم، گلم نذاشتن صداى قلبت رو بشنوم گفتن صداى بلند برات خوب نیست. دکتر سونو گفت هفته ١٣ به بعد، اما دکتر خودم گفت بذار تا هفته ٢٠ . عزیزم من هم براى اینکه اذیت نشى اصرار نکردم. توى گزارش سونو نوشته بودن فعالیت...
-
تغذیه دوران باردارى ١
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 00:50
خوراکى هایى که خوردن آنها باعث زیبایى نوزاد میشه: ١- سیب سرخ ( سیب احتمال ابتلاى نوزاد به آسم رو هم کاهش میده) ٢- گلابى ( صبح ناشتا خورده بشه بهتره ) ٣- انار ( البته بعضى ها گفتن بچه رو تیره مى کنه ) ٤- رب انار ( براى درمان ویار هم مؤثره ) ٥- به ( باعث تقویت رحم هم میشه و همچنین نظریه اى وجود داره که میگه باعث نبوغ...
-
انتقال
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 21:07
روز بیست و دو آذر، روز بعد از عمل بود. صبح زود بیدار شدم و با امیر رفتیم صبحانه خوردیم. قرار بود بعدش امیر بره دنبال کارهاش و من هم برم بیمارستان ببینم جنین هام در چه وضعیتی هستن و آیا فردا انتقال انجام میشه. با هم رفتیم صبحانه خوردیم و برگشتیم توی اتاق که آماده بشیم بریم بیرون اما هر دومون هنوز خسته بودیم. خستگی...
-
اولین عکس
جمعه 22 دیماه سال 1391 23:45
مامان جون دیروز اولین عکس تو رو دیدم. عکس واضحى نبود چون تو الآن تازه پنج هفته و چهار روزه هستى و اندازت ده میلیمتره. نخودى مامان، عزیزم، دیروز که داشتم سونو میشدم اینقدر از دکتر در موردت سؤال پرسیدم که بنده خدا دیگه نمیتونست جواب بده و گفت الآن هیچ چى معلوم نیست، باید صبر کنى کمى بزرگتر بشه. دکتر براى دو هفته دیگه...
-
عمل
جمعه 15 دیماه سال 1391 22:34
تا اونجا گفتم که شنبه شب با هواپیما برگشتم. روز بعد صبح زود رفتم دانشگاه و قبل از اینکه کلاس شروع بشه رفتم کارگزینی و درخواست دادم برای مهمانسرا و بعد هم امضاشو گرفتم و دادم دبیرخونه تایپش کنن. فکر کنم اون روز اولین مراجعشون بودم یه پچ پچ هایی هم ازشون شنیدم. اما مهم نبود نمی خواستم مثل دفعه قبل بشه و یک ساعت معطل...
-
بی بی
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 18:50
دیروز یه خبر بد بهم رسید مامان بزرگم که ما بهش میگفتیم بی بی به رحمت خدا رفت ........ دو روز قبل این اتفاق افتاده بود و داداشام به امیر گفته بودن. اما امیر به خاطر شرایطم به من نگفت. دیروز فهمیدم و یه دفعه شوکه شدم. اصلا انتظارشو نداشتم. زن عموم زنگ زد بهم که مکان و زمان مراسمش رو بدونه، خبر نداشت که همه می دونن غیر...
-
من الآن یه مامان هستم
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 22:35
هورااااااااااااااااااا من مامان شدم .............. البته هنوز مامان یه جنین دو هفته ای ........ الهیییییییییییییییی، نی نی خوشگلم خوش اومدی به دنیای ما عزیزم. خیلی حرفا دارم باهات مامان جون به موقع همه رو برات میگم نازم ....... . . . دیروز عصر جواب آزمایشم مثبت شد. دو هفته دیگه باید برم برای سونو و اونجاست که تعداد و...
-
مرحله بعد
شنبه 9 دیماه سال 1391 12:19
چند روزی که خونه بودم سعی کردم خودم رو تقویت کنم و آمپول ها رو به موقع بزنم. روز اول امیر همه آمپول هام رو زد اما چون تجربه نداشت ترسیدم طوری بزنه که تاثیر نکنه و الان هم موقع ریسک کردن نبود. برای همین از فرداش فقط آمپول های صبحم که سینافکت و زیرجلدی توی بازو بودن رو می زد. اما مال عصر رو می رفتم درمونگاه میزدم. روز...
-
پروسه طولانى
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 20:05
یکشنبه ١١ آذر وقت بعدى سونوم بود .... روز شنبه از صبح رفتم سر کار و بین دو تا کلاسم رفتم یه نامه براى مهمان سراى دانشگاه توى تهران بگیرم تا اگر لازم شد بمونم مشکلى نباشه. تماس گرفتم با مهمانسرا، گفتن براى هر سه روز باید یه نامه داشته باشى. خوب دوتا نامه نوشتم و بردم دبیرخونه براى تایپ که گفتن سرمون شلوغه و براى یک...
-
چرا؟؟؟؟
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 07:41
تا حالا شده یه موضوعى براتون پیش بیاد و هرچى فکر کنین دلیل و یا حتى خیریتش رو متوجه نشین ؟!؟! چهارشنبه بعد یک شب مسافرت توى اتوبوس و یه خواب خیلى بد رسیدم تهران ... مستقیم رفتم بیمارستان . نوبت گرفتم و باید آمپول سینافکت رو هم تزریق مى کردم، پذیرش با بخش بسترى تماس گرفت و گفتن امروز سرمون شلوغه و انجام نمیدیم. خودم هم...
-
ادامه پروسه
سهشنبه 7 آذرماه سال 1391 07:47
هفته گذشته دوباره رفتم تهران، براى ادامه پروسه ... اینها رو مى نویسم براى نى نى نازم، تا بدونه مامان و بابا چه زحمت هایى براى داشتنش کشیدن .... چهارشنبه هفته گذشته با قطار رفتم تهران، هم کوپه ایهام آدم هاى خوبى بودن، یه دختر چهار ساله هم بود که حسابى باهام دوست شده بود ... ساعت چهار و نیم صبح رسیدم تهران. همون موقع...
-
پروسه نى نى
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1391 14:47
هفته گذشته باید مى رفتم براى سونو از طرفى به دلیل آلرژى شدید، دکترى که اهواز میرم پیشنهاد و تاکید کرد که تهران برم کلینیک آلرژى و تحت نظر باشم. حتى گفت ممکنه به خاطر آلرژى مجبور باشى پروسه نى نى رو عقب بندازى ..... اصلا دلم نمى خواست این اتفاق بیفته چون دیگه مى خوام حالا که دیگه روى روال انجام مقدمات میکرو افتادم، تا...
-
خاطره سالگرد عقد
جمعه 26 آبانماه سال 1391 16:32
اون روز مى خواستم یه شیرینى خوشمزه درست کنم .... بعد از کلى تحقیق توى اینترنت تصمیم گرفتم رولت درست کنم... اما چشمتون روز بد نبینه افتضاح شد ..... بیچاره امیر وقتى دیدش کلى دلدارى بهم داد و گفت مگه براى من درستش نکردى من همینطورى هم میخورمش .... عزیزم چاره دیگه اى نداشت ....
-
سالگرد عقد
سهشنبه 16 آبانماه سال 1391 07:30
هفت سال پیش در چنین روزى مراسم عقدم بود. اون روز در ضمن اینکه خوشحال بودم، مقدارى هم نگران بودم از بابت تصمیمى که گرفته ام. چون از اطرافیان، خیلى ها این وصلت رو تأیید نمى کردن..... خیلى روى این موضوع فکر کرده بودم و حتى با مشاور هم صحبت کردم. مدت زمان خواستگارى تا عقد هم یک سال طول کشید و این فرصت خوبى براى سبک و...
-
نى نى
شنبه 13 آبانماه سال 1391 23:13
پروسه نى نى رو هفته گذشته یعنى دقیقا روز دهم آبان شروع کردم. قراره تا دو هفته قرص ال دى بخورم بعد برم براى سونوگرافى ... هفته پیش با کوکولو رفتم دکتر اما دو هفته بعد باید خودم تنها برم .... این رفت و آمد تا حدود یک ماه و نیم دیگه ادامه داره. امیدوارم بهترین نتیجه رو بگیریم.
-
دوستى با بدن
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 09:22
امروز یه روز خوبه چند روزیه دارم سعى مى کنم با بدنم دوست باشم و ازش کمک بخوام براى کارهایى که باید انجام بدم ... وقتى باهاش حرف میزنم احساس آرامش مى کنم ... یکى دو بار که ازش کمک خواستم به خوبى بهم جواب داده و کمکم کرده مثلا من مشکل آلرژى حاد دارم، یکى دو هفته پیش به حدى رسیده بود که تنفس برام واقعا سخت شده بود. از...
-
لحظه
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 00:24
این روزها دارم به این فکر مى کنم که چطور میشه در لحظه زندگى کرد و اینقدر در گذشته و آینده سیر نکرد. واقعا تمام لحظاتم رو دارم به گذشته فکر مى کنم و حسرت کارهایى که باید انجام میدادم رو مى خورم ...... یا در آینده ام و برنامه ریزى براى روزهایى که هنوز نیامده ..... تا اندازه اى تونستم این کار رو انجام بدم اما ذهنم هنوز...
-
راه حل
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 17:05
دیروز یه جمله خوندم که خیلى منو به فکر وا داشت .... نوشته بود: اگر مشکلى براتون پیش اومد نگید واى ... دنبال یه راه حل بگردید که با مشت بزنید توى دهنش ...
-
تغییرات
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 00:14
این روزها دارم سعى میکنم یه تغییراتى توى شخصیتم ایجاد کنم ... مهم ترینش هم اینه که غیبت نکنم .... انصافا کار سختیه ... اما من میتونم این کار رو انجام بدم، چون توى این چند روز شاهد پیشرفت خودم بودم.
-
شب قدر
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 01:44
امشب شب قدره ... شب بیست و سوم ماه رمضان ... اکثر مردم توى جاهاى مختلف دارن دعا میکنن ... من هم میخوام دعا کنم ... - خدایا تنها چیزى که ازت میخوام اینه که به مردم آرامش و فکر باز بدى تا بتونن آرزوهاشون رو گلچین کنن و براى رسیدن به بهترین ها تلاش کنن، نه براى رسیدن به هر چیزى ... - خدایا براى خودم هم همین رو ازت میخوام...