نى نى ناز من

سلام مامان جون!

دوشنبه هفته گذشته بعد از خوردن یه صبحانه کامل رفتم براى گرفتن نوار قلب. توى راه هم چند تا لیوان شربت به لیمو خوردم. دیگه وقتى دستگاه رو بهم وصل کردن شروع کردم به صحبت کردن باهات و توى دلم بهت گفتم مامان جون! دوست دارم الآن کولاک کنى و نشون بدى که چقدر قوى و مقاوم هستى. عزیز مامان تو هم شروع کردى به حرکت کردن و تا آخرش چندین بار تکون خوردى. جورى که دکتر با اطمینان گفت خوب بود. جواب نوار رو پیش دکتر خودم هم بردم و او هم تأیید کرد که خوبه. ولى گفت باید خیلى مواظب حرکاتت باشم، مبادا کم بشه. و اگر احساس کردم کم شده سریع خودم رو به بیمارستان برسونم.

دیگه خیالم راحت شد و اول به بابا امیر زنگ زدم که خیالش راحت باشه بعد هم به دایى داریوش که همرام اومده بود گفتم. دایى هم شوخیش گرفته بود و میگفت: " این بچه، ما رو مسخره کرده و گذاشته سرکار. تاریخ امروز رو یادداشت کن تا ده سال دیگه توى چنین تاریخى به حسابش برسیم." 

دیگه قرار شد هفته بعدش دوباره شنبه برم براى چک کردن. 

شنبه رفتم و دکتر گفت براى اطمینان روز دوشنبه دوباره نوار قلب بگیر. تاریخ سزارین رو هم زد ٢٨ مرداد. شب که به بابا امیر گفتم اینقدر خوشحال شد که مدام خدا رو شکر میکرد. چون روز تولد تو میشه روز تولد خودش و این عالیه. امیدوارم حتما اینطورى بمونه و تغییر نکنه.

روز دوشنبه خودم تنها رفتم دکتر. چون میخواستم کارهاى بانک خون رو هم انجام بدم و این کارها معطلى داشت. نوار قلب رو که گرفتم دوباره حرکاتت کم بود مامانى، و روز از نو و روزى از نو. دکترى که نوار قلب رو گرفت گفت اگه میخواى برو از دکترت بپرس و بیا برات سونو هم انجام بدم. گفتم مشکلى نیست، خودتون اگر میدونید لازمه انجام بدید. توى سونو سریع شروع کردى به حرکت کردن و وضعیت آب دورت هم خوب بود.در کل سونو خیلى خوب بود. بعد از اون رفتم کارهاى بانک خون رو انجام دادم و رفتم پیش دکتر خودم. اون هم وقتى نوار قلب رو دید کمى نگران شد و گفت بچه هنوز نارسه وگرنه همین هفته سزارینت مى کردم. اما بهتره صبر کنیم تا هفته آینده. ولى چهارشنبه دوباره نوار قلب رو تکرار کن ...... اى بابا دوباره ...... 

با تمام وجود از خدا خواستم که مشکلى نباشه و بتونیم تاریخ تولد رو همون  بیست و هشتم نگه داریم.

امروز عصر میرم دکتر. 

عزیز دلم دوست دارم پیش خودم بمونى تا کامل بشى. دلم نمیخواد زود دنیا بیاى و برى توى دستگاه.

مواظب خودت باش گلم.

دوستت دارم.

عزیز مامان

سلام گل مامان

امروز ( که میشه در حقیقت دیروز) رفتم و نوار قلب تو  رو گرفتم.

اول دکتر گفت نى نى خیلى کم حرکت کرده ... چون توى نیم ساعتى که دستگاه بهم وصل بود شما فقط یک تکون داشتى.

 راستش صبح قبل از اینکه برم براى نوار قلب، رفتم براى آزمایشات بانک خون بند ناف و به همین خاطر زیاد صبحانه نخوردم. شاید دلیل کم تحرکى شما هم همین بوده.

خلاصه نتیجه رو برداشتم و رفتم سراغ دکتر خودم. 

دکترم بعد از دیدن جواب همون حرف دکتر قبلى رو تکرار کرد، با این تفاوت که این دفعه روى حرکات جنین تاکید نداشت فقط مى گفت ممکنه مشکلى وجود داشته باشه و مجبور بشیم به باردارى خاتمه بدیم ...........

این حرف رو که زد حسابى ترسیدم چون بدترین برداشت رو داشتم. فکر کردم منظورش مشکل قلبى هست و خاتمه باردارى یعنى زبونم لال سقط.

قرار شد روز بعد دوباره نوار قلب بگیرم.

اما تا برسم خونه هزارتا فکر ناجور به سرم زد ....... واقعا تحمل هیچ پیشامد ناگوارى رو ندارم.

دیگه بعد از ناهار کلى سرچ کردم و متوجه شدم اوضاع به اون وخامتى که من فکر مى کنم نیست.

کمى بهتر شدم. شب هم با بابا صحبت کردم و مثل همیشه خیلى بابا آرومم کرد. 

ناز دلم از صبح تا حالا حواسم به حرکاتت هست .

امیدم به فرداست که ایشالا یه صبحانه خوب بخورم تا حرکاتت طبیعى تر بشه.

کوچولوى مامان مواظب خودت باش گلم.

به امید خبرهاى خوب .............