سالگرد عقد

هفت سال پیش در چنین روزى مراسم عقدم بود.

اون روز در ضمن اینکه خوشحال بودم، مقدارى هم نگران بودم از بابت تصمیمى که گرفته ام.

چون از اطرافیان، خیلى ها این وصلت رو تأیید نمى کردن.....

خیلى روى این موضوع فکر کرده بودم و حتى با مشاور هم صحبت کردم. 

مدت زمان خواستگارى تا عقد هم یک سال طول کشید و این فرصت خوبى براى سبک و سنگین کردن شرایط بود.

تا حد  زیادى به تصمیم مطمئن بودم، اما خوب نگرانى براى چنین موضوعى اجتناب ناپذیره ....


اون روز صبح با کوکولو رفتیم کمى از خریدهایى که مانده بود رو انجام دادیم و ساعت دوازده برگشتیم خونه و من رفتم آرایشگاه. آرایش اون روز رو خیلى دوست داشتم. ساعت حدود  چهار بود که رفتیم محضر. توى این محضر خیلى از اقوام عقد کرده بودن و خاطره خوبى ازش داشتیم.

توى محضر فقط خانواده اصلى بودن و آخرش خاله و شوهر و بچه هاش هم اومدن که خیلى خوشحال شدم.

وقتى هم برگشتیم خونه یه مراسم کوچیک گرفته بودیم و چند تا از نزدیکان دعوت بودن. اون مراسم هم خوش گذشت.

در کل اون روز روز خوبى برام بود و همیشه خاطراتش برام شادى آور هستن.

دارم سعى مى کنم از امروز هم خاطره خوبى برامون بمونه .....

یه کادوى کوچولو خریدم و میخوام یه شیرینى خوشمزه هم درست کنم ....

مطمئن هستم که امروز روز خوبى خواهد بود ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد