شکرگزارى

چهل روز گذشت ....

چهل روز از روزى که از توى شکم مامان در اومدى و رفتى توى بغل مامان ....

عزیز دلم این مدت اتفاقات زیادى افتاده که باید یواش یواش برات تعریف کنم ....

فقط این رو بگم که با اومدنت رنگ و بویى تازه به زندگى من و بابا (حتى فکر مى کنم خونواده هامون) دادى.

این روزها تمام فکر و ذکر من و بابا تو و راحتى و آینده توئه. 

بعضى وقتا که فکرش رو مى کنم، باورم نمیشه که بچه دار شدم .... یعنى واقعا ما الآن یه خونواده سه نفره شدیم !!!!!؟ ... واقعا این من بودم که پارسال این موقع دنبال دوا و درمون براى داشتن یه نى نى ناز مثل تو بودم !!!!!!؟ ..... 

خدایااااااا شکرت ..... 

ممنونم براى این نعمتى که به ما دادى ....

خدایا خیلى ها در آرزوى داشتن بچه سالم هستن .... به کسایى که لیاقتشو دارن و به صلاحشون هست نظرى کن .....

خدایا کمک کن قدر این نعمتت رو بدونم و بتونم ازش به خوبى محافظت کنم .....


نظرات 1 + ارسال نظر
زهره دوشنبه 26 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:47 ب.ظ

منم برای سومین بار دارم می رم میکرو از دیروز آمپولها را شروع کردم التماس دعا

با تمام وجود برات آرزوى موفقیت میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد